رقصِ آگاهی

رقصِ آگاهی

باز‌گشت‌درمانی (‌تَناسُخ‌)‌، درمان‌با انرژی‌، رِی‌کی‌درمانی‌، پاک‌سازی و دفع سِحر و تسخیر، ریشه‌یابی و بررسی مسئله‌ها‌، فرا‌روان‌شناسی و‌...
رقصِ آگاهی

رقصِ آگاهی

باز‌گشت‌درمانی (‌تَناسُخ‌)‌، درمان‌با انرژی‌، رِی‌کی‌درمانی‌، پاک‌سازی و دفع سِحر و تسخیر، ریشه‌یابی و بررسی مسئله‌ها‌، فرا‌روان‌شناسی و‌...

بررسیِ خطِّ چندین‌زندگیِ پیشینِ آقای حسین رونَقی‌؛ فعال حقوقِ بشر و کُنش‌گرِ مدنی


بررسیِ خطِّ چندین‌زندگیِ پیشینِ آقای حسین رونَقی‌؛ فعال حقوقِ بشر و کُنش‌گرِ مدنی

 

 

تمامیِ حقوقِ مادی و معنویِ این نوشته‌ها و مطالب‌، متعلق به من و صفحاتم‌؛ "‌رقصِ آگاهی‌" است‌. و هر‌گونه کُپی‌بَرداری یا انتشارِ آن بدونِ ذکرِ منبع‌؛ یعنی "‌رقصِ آگاهی‌" مشمولِ قانونِ کارما است‌. و من خَیِّر و قدیس نیستم‌. و همیشه حقّم را می‌گیرم‌.

 

 

 

بهای خواندنِ این متن و متن‌های قبلیِ من‌:

این کارم یک کارِ کاملا خود‌جوش است‌. و فقط برای روشن‌گری این کار را انجام می‌دهم‌. هر‌شمعِ روشن می‌تواند اطرافِ خود را روشن کند‌. خداوند برکت دهاد‌.

سمتِ خود‌تان را کاملا مشخص و عَیان کنید‌. قدم‌هایی واضح‌، صَریح‌، گویا و صادقانه در جهتِ روشن‌گری بر‌دارید‌.

هر‌قدمِ روزانهٔ شما کمکی‌ست به ادامه‌دادنِ راهِ شهیدانی چون نیکا شاکرمی و سارینا اسماعیل‌زاده و‌... .

هر‌کاری که از دست‌تان بر می‌آید‌، انجام دهید‌. خوانندهٔ بی‌بُخار و منفعلِ خاموش به چه دردِ من می‌خورَد‌؟

در‌ضمن از امنیتِ خود‌تان و دیگران هم دفاع کنید‌.

لطفا سلامتی و حقّ‌خواهی را به گردنِ خدا نیندازید‌: انشاء‌اللّٰه خدا جزایشان را بدهد‌. خدا حفظش کند و فلان‌... . خود‌تان از همین‌امروز قدمی هر‌چند‌کوچک برای آزادیِ ایشان و امثالِ ایشان بردارید‌.

منفعل‌بودن و هیچ‌کاری‌نکردن و بی‌طرف‌بودن یا کنار‌کشیدنِ خود هم به‌هر‌صورت "‌کارما‌" دارد‌.

چشمِ امیدِ این افراد به ما و فعالیت‌های مدنی و نا‌فرمانی‌های مدنیِ ما است‌. صدای آن‌ها باشیم‌.

قطعا با کمک به آزادی‌خواهان و آزاد‌اندیشان و قدم‌بر‌داشتن در راهِ آزادی‌، چاکرای ریشه‌، جنسی‌، قلب‌، و گلوی‌مان واردِ روندِ بُرون‌ریزی و شِفا می‌شوند‌.

بله‌.

فعال‌بودنِ درست و به‌جا‌، بیش از منفعل‌بودن و ۲۴‌ساعته ذکر‌گفتن و مِدیتِیشِن‌های هپروتی و تخدیر‌کننده تأثیر دارد و شفا‌بخش است‌.

: )

 

 

 

راجع‌به این‌جور پُست‌ها هیچ گفت‌و‌گویی با کسی ندارم‌. هیچ‌تمایلی به گفت‌و‌گو ندارم‌. به هیچ‌پیامی جواب نمی‌دهم‌.

لطفا در اینستا‌گرام پیامِ صوتی (‌وُیس‌) نفرستید‌‌. گوش نمی‌دهم‌.

کسانی‌که در وبلاگ پرونده دارید‌، لطفا در اینستا‌گرام پیام ندهید‌. نمی‌خوانم‌. در پروندهٔ خود‌تان کارِ خصوصی‌تان را بفرمایید‌.

 

 

اگر دوست داشتید‌، این‌پایین متن را لایک کنید‌. و همین‌پایین کامنت بگذارید‌.

پیشا‌پیش از محبت‌های گرم و صمیمانهٔ برخی از خوانندگان سپاس‌گُزارم‌.

 

 

 

 

 

 

 

 

متأسفانه چون حالِ آقای حسین رونقی بسیار‌بد گُزارش شده است‌، من هم فقط به نوشتنِ چند‌سَطر بسنده می‌کنم‌. بسیار نگرانِ ایشان هستم‌. و آرزوی بهبودی برای ایشان دارم‌.

ایشان از این بابت اعتصابِ غذای خشک کرده‌اند که اعتصابِ غذای خشک بعد از مدتی دردِ شکنجه‌ها را کم‌تر جلوه می‌دهد و بدن و ذهنِ فرد را به حالتی شبیه اِغما فُرو می‌بَرد‌.

اِعتصابِ غذا فقط در کشور‌هایی نتیجهٔ خوب می‌دهد که حاکمان یا قاضی‌ها یا زندان‌بان‌ها یا مسئولان آدم باشند و بویی از آدم‌بودن بُرده باشند‌، نه در ایران‌.

قطعا این عمل به ضررِ خودِ ایشان تمام خواهد شد‌. و رژیمِ ج‌.ا‌. هم به پَشمش هم نخواهد بود‌! حرامی‌ها را چه به احساسِ مسئولیت‌پذیری‌؟‌!

ما به افرادی مثلِ ایشان در ایران بسیار احتیاج داریم‌.

حالِ ایشان بسیار‌وَخیم گُزارش شده و حالِ ما هم به‌خاطرِ ایشان خوب نیست‌. اما این غم و نگرانی بر آتشِ خشمِ ما و کُنش‌گریِ مردم اضافه می‌کند‌.

 

خیلی زشت است که بعضی‌ها از ترکِ کالبدِ ایشان (‌مرگِ زمینی و فیزیکی‌) ابرازِ خُرسندی می‌کنند که‌: چه‌بهتر‌! اگر بمیرد‌، مردمِ بیشتری به خیابان می‌ریزند‌. مردم اگر می‌خواهند با مُردنِ کسی به خیابان بریزند‌، همان‌بهتر که نیایند‌! خانواده‌ای که با مرگِ یکی از اعضای خودش‌، بیدار می‌شود در آگاهیِ پایینی به سَر می‌بَرد‌. کاش قبل از مُردنِ این‌همه آدم‌، مَردم از خیزش‌ها و اِعتصابات و‌... حمایت کنند‌.

 

 

 

متن و تصویرِ توییتِ خبر‌:

https://twitter.com/HassanRonaghi/status/1591373003237265409

 

"‌درود و احترام‌. با متخصصِ غُدد و مشاورِ تغذیه امروز صحبت شد در موردِ گزارش‌های تشنجِ حسین‌. عاملِ تشنجِ ایشان یا هایپو‌گلایسمی (‌قندِ پایین‌) یا اختلالاتِ الکترولیتیِ ناشی از نا‌رسایی‌های کلیه است که هر دو مورد به‌شدت جدی و خطرِ جانی دارد‌، به‌خصوص این‌که تشنج‌ها تکرار شده‌اند‌. موضوعِ دیگر این‌که هر‌گونه شروعِ تغذیه بدونِ نظارتِ دقیقِ متخصصان منجر‌به Refeeding Syndrome خواهد شد که به خودیِ خود ریسکِ بالایی از تشنجِ دائمی و مرگ خواهد شد‌.

 


در این چند‌روزه بسیار می‌شنویم که حسین رونقی‌، تناسخِ ستار‌خان است‌. و به ایشان لقبِ ستار‌خان داده‌اند‌. البته که لقبِ ستار‌خان برازندهٔ حسین رونقی است‌؛ اما ایشان تناسخِ ستار‌خان نیست‌.

و این دو‌، دو روحِ مجزا از هم هستند‌.

 



 



خطِّ سِیرِ چند‌زندگیِ مُهمِّ جنابِ حسین رونَقی را تقدیم می‌کنم‌. برای ایشان آرزوی سلامتی و قُوت و آزادی دارم‌. اگر خواستِ الٰهی این آرزو و نیتِ خِیر را یاری می‌کند انجام بشود‌.

 

 


حدودِ ۱۰۰‌سال پیش‌. ایرانِ کُنونی‌.

حسین رونَقی‌: مَرد‌. نویسنده‌. اول ایشان با عده‌ای مذهبی و عمامه‌به‌سَرِ مثلا مُدرن‌! مُعاشرت داشت‌. به‌راحتی فریب خورده بود‌. وقتی ۲۴‌ساله بود‌، تجاوزِ چند مَردِ مذهبی به چند پسرِ جوان و نو‌جوان را دید و فهمید‌. دچارِ فُرو‌پاشیِ روانی شد‌. تا چند‌سالِ بعد از فُرو‌پاشیِ روانی‌، حرف می‌زد ولی انگار که پَرت‌و‌پَلا می‌گفت‌. بعد تصمیم گرفت که هر‌چیزی که می‌دانست را بنویسد و در مَعرضِ خواندنِ مردم قرار بدهد‌. کاغذ چاپ می‌کرد و برای روزنامه‌نگاران و مَردمِ تأثیر‌گُزار نامه‌ها و کاغذ‌ها را بدونِ اسم و رسم پُست می‌کرد‌.

زمزمهٔ آن تجاوز‌ها و حقیقت‌ها در جامعه پیچید‌. بسیاری از مَردم دیگر نمی‌گُذاشتند که پسر‌های جوان یا نو‌جوان‌شان با این افرادِ مثلا‌مذهبی‌! رفت و آمد کنند‌. (‌چه کارِ درستی‌.‌) او موجی‌مثبت را در کشور جا انداخت‌.

بعد از آن که دید بقیه هم با او هم‌فکر هستند‌، کم‌کم بهبود پیدا کرد‌. و سلامتِ روانش را باز یافت‌. حدودِ ۲۸‌سالگی ایشان بهبودِ کامل پیدا کرد‌. از راهِ نوشتن و چاپ و فروشِ کتابِ دیگران‌، گُذرانِ زندگی می‌کرد‌.

حدودِ ۳۶‌سال عُمر‌. ترکِ کالبدِ زمینی بر اثرِ کُشته‌شدن‌.

همان مثلا‌مذهبی‌ها و متدین‌ها‌! که فهمیده بودند‌، حسین رونَقی این کارِ بزرگ و این موجِ ضدِّ‌متجاوز را در کشور جا انداخته است‌، فریبی‌دیگر به راه انداختند‌. عده‌ای کُت‌و‌شوار‌پوشِ مثلا‌رضا‌خانی‌! را روانهٔ او کردند‌. حسین رونَقی در آن‌زمان حدودا ۳۶‌ساله بود‌.

او را دُزدیدند‌. در خانه‌ای مَتروک در جایی‌کویری او را زندانی کردند‌. او را به‌شدت شکنجه کردند‌. و او بعد از ۹‌روز شکنجهٔ شدید‌، کالبدش را ترک کرد‌.

حدودِ ۴‌سال بعد تازه دوستان و آشنایان متوجهِ نبودِ او شدند‌. و دنبالِ او گشتند‌. بعد از حدودِ ۲‌سال گشتن متوجه کشته‌شدنِ او شدند‌. و خُب حدس‌زدن این‌که قاتل‌ها چه‌کسانی هستند هم کارِ سختی نبود‌. به‌هر‌صورت موجِ آخوند‌گُریزی و مذهبی‌گُریزی شدتِ بیشتری گرفت‌.

 

شاید بتوانید هویتِ حسین رونَقی در آن‌دوران را در کتاب‌ها یا مَنابع پیدا کنید‌. شخصی نسبتا‌معروف بوده است‌. کسی به ذهنم نرسید‌. اگر کسی به ذهن‌تان رسید لطفا به من پیام بدهید‌. تا آن را بررسی کنم‌.

ضمنِ این‌که او ستار‌خانِ میهن‌پرست نبود‌. اما میهن‌پرست بود و عِرقِ ملّی داشت‌، نه مذهبی‌. و به سر‌نوشتِ جوانانِ مملکتش هم بسیار حساس بود‌. جوان‌ها و نوجوان‌ها و سلامتِ آن‌ها‌، سلامتِ تفکر‌، روابطِ بینُ‌المِلل و هویتِ ایرانی برای او بسیار مهمّ بود و هست‌.

 

مجرد مانده بود و ازدواج نکرد‌. چون متحملِ سختی‌های فراوانی شد‌. و وقتی برای ازدواج و عشق‌و‌عاشقی نداشت‌.

عاشقِ یک دخترِ‌ زیبای شیرازی شده بود‌. دختر بعد از مدت‌ها منتظر‌ماندن وقتی حسین رونَقی دچارِ فُرو‌پاشیِ روانی شد‌، با شخصی‌دیگر ازدواج کرد‌. حسین رونَقی در این زندگی هم آن‌دختر را می‌شناسد‌.

 

پسرانِ جوانی که هتکِ حُرمت شده بودند و تجاوزِ عمامه‌به‌سَران را تجربه کرده بودند‌، همگی سلامتِ عقلیِ خود را از دست دادند‌.  (‌چه تراژدی‌ای‌)

:(

 

 

 


حدودِ ۵۰۰‌سالِ پیش‌. اسپانیا‌.

حسین رونَقی‌: مَرد‌. سیاست‌مَداری درست‌کار‌. متأهل‌. دارای یک زن و حدودِ ۴‌فرزند‌. حدود ۷۰‌سال عمر‌. ترکِ کالبد بر اثرِ مرگِ طبیعی‌. ثروت‌مند و از خانواده‌ای ثروت‌مند‌.

او بسیاری از تابلو‌های نقاشانِ معروف‌، کتاب‌های نویسندگانِ معروف‌، و اثر‌های هنری را خریداری کرد و در یک انبارِ مخفی پنهان کرد‌. تا به دستِ گروه‌های حرامیِ تَفتیشِ عقاید Inquisition نیفتد‌.

گروه‌های حرامیِ تَفتیشِ عقاید افرادی کثیف‌، چندش‌آور‌، هَرزه‌، مثلا‌مذهبی‌!‌، پُر‌مُدعا و دروغ‌گو و مَنفور بودند‌. و از آرمان‌های اُسقُفِ راحل‌شان‌! پیروی می‌کردند‌. از نظرِ آن‌ها بقیه کافر و نجس و متعفن و گُمراه بودند‌.

حسینِ رونقی در آن کالبد با آن‌گروه مُبارزه‌هایی پنهانی داشت‌. و جلوی آن‌ها سَر خَم نمی‌کرد‌. تا آخرِ عمر مُبارزاتِ پنهانی‌اش را ادامه داد و خَم به ابرو نیاورد‌. متأسفانه او نتوانست جانِ هنر‌مندان یا نویسندگان یا آزاد‌اندیشان را نجات بدهد‌. چُنان خفقانی در جامعه بر‌قرار بود که هر‌آن احتمال داشت سرِ خودش بالای دار برود‌. اما بسیاری از کتاب‌ها و آثار را نگه داشت تا به آیندگان برسند‌.

او اغلب از زمانهٔ خودش جلو‌تر بوده است‌.

با‌توجه به معروف‌بودنِ او در آن‌زندگی می‌شود هویتِ او را شناسایی کرد‌.

 

 

 

 


حدودِ هزار‌سالِ پیش‌. ایرانِ کُنونی‌.

حسین رونَقی‌: زن‌. متأهل‌. بدونِ بچه به‌خاطرِ شوهرِ نازا‌. ثروت‌مند‌. هنر‌مند‌. شاغل‌. رنگ‌آمیزیِ دیوار و نقاشی روی دیوار‌. همسرش او را در کار همراهی نمی‌کرد‌. و در اتاقی جدا زندگی می‌کرد‌. در‌آمدِ بسیار‌خوبی داشت‌.

همسرش که فکر می‌کرد ایرادِ نا‌زایی از زن است‌،‌ دو زنِ دیگر گرفته بود‌. و مشغولِ دادنِ هزینه‌های زندگی بود‌. همیشه هم مَست بود‌. زنِ اول (‌حسین رونَقی‌) پیشِ دیگران بد‌گوییِ همسرش را نمی‌کرد‌. و ناله‌و‌زاریِ خاصی نداشت و با سر‌نوشت‌اش کنار آمده بود‌. فردِ متفکری هم بود و از باتلاق ناله نمی‌کرد‌. وقتش را برای فکر‌کردن به باتلاق هدر نمی‌داد‌. بلکه چگونگیِ رشد و شکوفاییِ نیلوفر‌ها در باتلاق برایش مهم بودند‌.

حسین رو‌نَقی که در این زندگی تنها بود‌، این تنهایی را هضم کرد و شاگردان و مشتریانی خوب و فهیم پیدا کرد و با افرادی فَرهیخته نشست و بر‌خاست می‌کرد‌.

نتوانست خلأ عاطفی‌اش را پُر کند‌. اما توانست با فعالیت‌های هدف‌مند و سر‌سختی به زندگی‌اش سمت‌و‌سویی مثبت بدهد‌.

در‌آمدش از کارش بود و هیچ‌پولی از همسرش نمی‌گرفت‌. به همسرش هیچ باجی نمی‌داد و باجی هم نمی‌گرفت‌.

هر‌روز صبح به شوقِ کاری تازه و فعالیتی پُر‌سود از رختِ‌خواب بلند می‌شد‌.

حدود ۴۴‌سال عمر‌. ترکِ کالبد بر اثرِ مریضی‌.

او زنی فَهیم‌، خود‌ساخته‌، درد‌کشیده و قوی بود که الهام‌بخشِ بسیاری از زنان و دخترانِ اطرافش شد‌. بسیاری از زنان را به مَجالسِ افرادِ فَرهیخته‌، اَدیبان و فرنگ‌رفته‌ها بُرد‌. و بسیاری از زنان و دختران را مُجاب کرد تا بیرون از خانه کار کنند و کِشتزارِ مَردان نباشند‌. اگر بچه می‌خواهند بیاورند‌، اما کم و تبدیل به کُلفت و کِشتزار و عروسکِ لالِ جنسی نشوند‌. خود‌شان مسئولِ زندگی‌شان باشند و به کسی به چشمِ نان‌آور و مُنجی نگاه نکنند‌. ضمنِ این‌که اگر همسرِ خوبی دارند‌، سر روی شانه‌اش بگذارند و عشق را تجربه کنند‌. اگر همسری تغذیه‌کننده از لحاظِ روحی‌روانی و عاطفی ندارند‌، خود‌شان شانه‌ای برای خود باشند‌.

او اصلا مذهبی نبود و باور‌های مذهبی را باور نداشت‌. به اصولِ انسانی معتقد بود‌.

 

 

 

 

تمام‌. فعلا تا همین‌جا اجازه داشتم ببینم و برای شما بنویسم‌.

بُغض دارم‌. خشمگینم‌. منزجر هستم‌. و به‌احترامِ پایداری و آزادی‌خواهیِ حسین رونقی تمام‌قد می‌ایستم‌.

با عشق‌؛ "‌رقصِ آگاهی‌"

:’((

یکشنبه‌، ۲۲‌آبان‌۱۴۰۱‌. ۱۳‌نُوامبر‌۲۰۲۲‌.

 

 

 

 

#رقصِـآگاهی #رقصآگاهی #رقصِ‌آگاهی

#RaghseAgahi #Raghse_Agahi

#آگاهی #خِرد

#Conciousness #Wisdom

#تناسخـدرمانیـباـرقصـآگاهی #تناسخ‌درمانی‌با‌رقصِ‌آگاهی

#RaincarnationTherapyWithRaghseAgahi

#تناسخ #تناسخـدرمانی #زندگیـهایـمتوالی #تناسخـدرمانگر

#زندگیهایـمتوالی #زندگی‌های‌متوالی

#زندگیـهایـگذشته #زندگیهایـگذشته #زندگی‌های‌گذشته

#تولددوباره #تولدـدوباره #تولد‌دوباره

#بازگشتـروح #زندگیـپسـازـمرگ #زندگی‌پس‌از‌مرگ

#باز‌گشتـدرمانی #بازگشتدرمانی #باز‌گشت‌درمانی

#Reincarnation #ReincarnatinTherapy #Carnation

#ReincarnationTherapist #ReincarnationAdviser #ReincarnationCounsultant #ReincarnationCounselor

#PastLives #PastLive

#ReBirth

 

#مشاورـمعنوی #مشاورهـمعنوی #مشاورـروحی #مشاور

#SpiritualConsultant #SpiritualAdviser

#SpiritualCounselor #SpiritualAdviser #Adviser #Counselor #Consultant

 

#فراروانشناسی #فراـروانـشناسی #فرا‌روان‌شناسی #پاراسایکولوژی #پاراپسیکولوژی

#Parapsychology

 

#روح

#Soul

#روحـدرمانی #روحدرمانی #روح‌درمانی

#SoulTherapy

 

#Psychic

#سایکیک

#ماورا #ماوراء #جهانـهایـماوراء #جهانـهایـماورا

 

#رِی‌کی #رِیـکی #رِیکی

#ReiKi

#رِی‌کیـدرمانی #رِیـکیـدرمانی #رِیکیـدرمانی #رِی‌کی‌درمانی

#رِی‌کیـدرمانگر #رِیـکیـدرمانگر #رِیکیـدرمانگر #رِی‌کی‌درمان‌گر

#ReikiHealing #ReiKiHealer

#انرژیـدرمانی #انرژی‌درمانی #انرژیـدرمانـگر #انرژیـدرمانگر #انرژی‌درمان‌گر

#EnergyHealing #EnergyHealer

 

 

#هاله #اورا #اُرا #بدنـانرژیک #بدنـبیوپلاسمایی #کالبدـبیوپلاسمایی #بیوپلاسما

#Aura #Ora #Energicbody

#BioplasmicBody #Bioplasma

#بدنـاَثیری #کالبدـاَثیری #اَثیر #بدنـستارهـای #کالبدـستارهـای #بدنـروانی #جهانـهایـروانی #جهان‌های‌روانی

#AstralBody #StarBody

#بدنـقمری #کالبدـقمری #بدن‌قَمری #کالبد‌قمری

#MoonBody

#بدنـعِلّی #بدن‌عِلّی #کالبدـعِلّی #کالبد‌عِلّی

#CasualBody

#بدنـذهنی #بدن‌ذهنی #کالبدـذهنی #کالبد‌ذهنی

#MentalBody

#اِتِر #بدنـاِتِری #بدن‌اِتِری  #کالبدـاِتِری #کالبد‌اِتِری #اِثِر #بدنـاِثِری #بدن‌اِثِری

#Ether #EthericBody

#بدنـروحی #کالبدـروحی #بدن‌روحی #کالبد‌روحی #جهانـهایـروحی

#SoulBody

 

#چاکرا #چاکراـها #چاکراها # چاکرا‌ها #مراکزـانرژیـبدن

#چاکرادرمانی #چاکراـدرمانی #چاکرا‌درمانی

#چاکراتراپی #چاکراـتراپی #چاکرا‌تراپی

#Chakra #ChakraHealing

#ChakraTheraphy

#PsychoTherapy

 

#مُغان #مُغ

#Magi

 

#معنوی #معنویات #اسپریچوآلیسم

#Spiritualism #Spiritual #Spirituality

#صوفی #صوفیگری #صوفیسم

Mysticism#

#شمسـتبریزی #شمستبریزی #شمس‌تبریزی #آموزهـهایـسریـشمسـتبریزی #آموزه‌های‌سِرّیِ‌شمسِ‌تبریزی

#ShamsTabrizi #ShamsTabrīzī

#ShamsiTabrizi #ShamsiTabrīzī

 

 

#مهساـامینی #مهساامینی #مهسا‌امینی #مهساـژیناـامینی #ژیناـامینی #ژیناامینی #ژینا‌امینی #اسمـتوـرمزـمیشود #اسمِ‌تو‌رمز‌می‌شود

#MahsaAmini

 

#زنـزندگیـآزادی #زن‌زندگی‌آزادی

#ZanZendegiAzadi

#ژنـژیانـئازادی #ژن‌ژیان‌ئازادی

#ZhanZhianAzadi

#WomanLifeFreedom

 

#ایران #اعتراضاتـایران #اعتراضات‌ایران #انقلاب #انقلابـایران #خیزشـملی #خیزش‌مِلّی

#OpIran #IranRevolution #Revolution #Iran

#IranProtests #IranProtests2022

 

 

 

#کاوه #کاوهـآهنگر #کاوهٔ‌آهنگر #کاوهـمنمـکاوهـتوییـکاوهـماییم #کاوه‌منم‌کاوه‌تویی‌کاوه‌ماییم

#Kaveh #KavehAhangar #IAmKavehYouAreKavehWeAreKaveh

 

#دیکتاتور

#Dictator

 #مرگـبرـدیکتاتور #مرگ‌بر‌دیکتاتور

#MargBarDictator #DownWithDictator

#امسالـسالـخونه #امسال‌سالِ‌خونه

#EmsalSaleKhoone

#ضحاک #ضحاکـزمانهـاتـراـبشناس #ضحاک‌زمانه‌ات‌را‌بشناس

#Zahhak

 

#اینـدیگهـاعتراضـنیستـاسمشـشدهـانقلاب #این‌دیگه‌اعتراض‌نیست‌اسمش‌شده‌انقلاب

#InDigehEterazNistEsmeshShodehEnghelab

 

#خسـوـخاشاکـتوییـدشمنـاینـخاکـتویی #خس‌و‌خاشاک‌تویی‌دشمن‌این‌خاک‌تویی

#KhasoKhashakToyiDoshmaneInKhakToyi

#آهایـآهایـنشستهـهاـمهسایـبعدیـازـشماست #‌آهای‌آهای‌نشسته‌ها‌مهسای‌بعدی‌از‌شما‌ست

#AhayAhayNeshastehaMahsayeBadiAzShomast

#لباسشونـشخصیهـمادرشونـعمومی #لباس‌شون‌شخصیه‌مادر‌شون‌عمومی

#LebaseshunShakhsiyeMadareshoonOmoomi

 

 

 

 

#حسینـرونقی #حسین‌رونقی

#HosseinRonaghi #HosseinRonaqi

#ستارخان #ستارـخان

#SattarKhan

#تفتیشـعقاید #تفتیشعقاید #تفتیش‌عقاید

#Inquisition #TheInquisitionIsAlive

#اسپانیا

#Spagna

#دیکتاتوریـکلیسا #کلیسا #مسیحیت #کاتولیک #فجایعـمذهبی #مذهب

 

 

 

 

 

بررسیِ خطِّ زندگی‌های آقای جاستین ترودُو‌؛ نخست‌وزیرِ کانادا




بررسیِ خطِّ زندگی‌های آقای جاستین ترودُو‌؛ نخست‌وزیرِ کانادا

 

 

 

تمامِ حُقوق مادی و معنویِ نوشته‌هایم و این مطالب‌، متعلق به من‌؛ "‌رقصِ آگاهی‌" هستند‌. و هر‌گونه کُپی‌بَرداری یا انتشارِ بدونِ ذکرِ منبع‌؛ "‌رقصِ آگاهی‌" مَشمولِ قانونِ "‌کارما‌"‌ست‌. و من هم آدمِ خَیِّر و قِدیسی نیستم‌. و از حقِّ خودم نمی‌گذرم‌.

 

 

 

نکته‌: دربارهٔ پویِش‌های افرادِ معروف هیچ پیام‌خصوصی‌ای به من ندهید‌. هیچ‌سؤالی نپرسید‌. صادقانه اِذعان می‌کنم که جواب نمی‌دهم‌. وظیفه‌ای ندارم که به این سؤال‌ها جواب بدهم‌. فلسفهٔ ذهنیِ بقیه به من ربطی ندارد‌.

جواب‌دادن به سؤال‌های خصوصی و حال‌و‌احوال‌کردن و‌... به من ربطی ندارد‌.

فقط اگر دوست دارید تناسُخ‌های افرادِ معروف را بخوانید‌، پای همین پْست‌ها نظر و کامِنت بگذارید‌. همین‌. ممنون‌.

از این پُست‌ها خیلی لذت می‌بَرم‌. و برای خودم تفریحی ساخته‌ام که هم آگاه‌سازی می‌کنم‌، هم چون هیچ‌اجباری در انجامِ آن نیست‌، و به سؤال‌هایی هم که راجع‌به آن‌ها می‌شود جوابی نمی‌دهم و وقتم را تلف نمی‌کنم‌، احساسِ رهایی می‌کنم‌.

از وقتی دیگر پیام‌خصوصی‌های رزرو‌نشده را جواب نمی‌دهم‌، و راجع‌به این تناسخ‌ها پیامِ خاصی ندارم‌، حسّ‌و‌حالِ کار‌کردنم و حسّ‌وحالِ خودم ذره‌ای بهتر شده است‌. زود‌تر باید این‌کار را می‌کردم‌.

 

قدیمی‌های پیجِ من‌؛ "‌رقصِ آگاهی‌" می‌دانند که قبلا کمی این کارِ ضمیر‌خوانیِ افرادِ معروف را انجام داده بودم‌، اما چون ساعت‌های طولانی و روز‌های متمادی به پیام‌های خصوصی جواب می‌دادم‌، دیگر هیچ‌انرژی‌ای برای این‌کار‌ها نداشتم‌. روز‌هایی بود که فقط ۷‌ساعت پیام‌خصوصی جواب می‌دادم‌! ۷‌ساعت‌!

از تمامِ آن زمان‌گذاشتن‌ها و خسته‌شدن‌ها بیزارم‌

کار‌هایی که دیر می‌شد را با کارِ بیشتر جبران می‌کردم‌. اما هزینهٔ کار‌هایم که دیر می‌شد‌، بدهی‌ای که داشتند را به روی خود‌شان هم نمی‌آوردند‌. به‌روز‌دادنِ هزینه‌ها که جای خود‌، بماند‌!

:\

به‌خاطرِ تلف‌شدنِ وقتم از کارِ خودم و در‌آمدِ خودم هم می‌ماندم‌. جوری هم رفتار می‌کردند که انگار من وقتِ آن‌ها را گرفته‌ام‌!

هنوز خستگی و فرسودگیِ این چند‌سالِ سخت روی دوشم سنگینی می‌کند‌.


 

 


از تمامِ عزیزانی که پای پُست‌ها (‌و نه در پیام‌خصوصی‌) نظر و کامنت گذاشتند و تشویقم کردند‌، سپاس‌گُزارم‌. حسِّ خوبی که پیدا کردید‌، حلال‌تان باشد‌.

تمامِ کامنت‌های غیر‌خصوصی را می‌خوانَم‌.

 


تناسُخ‌خوانیِ آدم‌های سیاه را کم‌تر می‌توانم انجام دهم‌. چون واقعا حالم بد می‌شود‌.








نکته‌: تمامِ این چیز‌ها درونی است و ممکن است او هم از این درونیات بی‌اطلاع باشد‌. به‌هر‌صورت خواندنِ هاله‌ها و پرونده‌های آکاشیک می‌تواند شناختِ بهتری از ما و دیگران به ما بدهد‌.

 

 

 

این زندگی‌:

جاستین ترُودو از اختلال‌هایی دربارهٔ خواب و خوابیدن رنج می‌بَرد‌.

به‌خوبی نمی‌تواند بخوابد‌. خوب به خواب نمی‌رود‌. نمی‌تواند آرام بخوابد‌. کابوس می‌بیند‌.

از قرص‌ها یا دارو‌های خواب‌آور استفاده می‌کند‌. بعد از خواب احساسِ خستگی و کوفتگی می‌کند‌.

بسیار آه می‌کشد و خستگیِ روانیِ شدیدی دارد‌. او به شدت از لحاظِ ذهنی‌، روانی و روحی فَرسوده شده است‌.

غُصّه‌هایش را برای کسی باز‌گو نمی‌کند و روی سرِ کسی خالی نمی‌کند‌. و فشارِ فزاینده‌ای را حسّ می‌کند و تحمل می‌کند‌.

اصلا بی‌خیال نیست‌. و فردِ نگران و مسئولیت‌پذیری است‌. از اِهمال‌کاری‌ها یا خباثت‌های اطرافیانش رنج می‌کشد و نمی‌تواند چیز‌هایی که می‌داند را باز‌گو کند‌. بسیار تهدید می‌شود‌. از این تهدید‌ها چیزی نمی‌گوید‌. و خودش را خوب و سرِ‌حال نشان می‌دهد‌.

او بسیار اجازه داده است که وقتش را بگیرند و از او سوء‌استفاده کنند‌. گاهی به‌خاطرِ مؤدب‌ماندن و بده‌نشدن مجبور بوده است که از حقِّ خودش بگذرد‌. اما خُب بعد هم از همان‌افراد یا حِزب‌ها فُحش خورده است و بد‌و‌بیراه و تُهمت و‌... شنیده است و خیانت دیده است‌. (‌یکی از دلایلی که کائنات هوای او را دارد و از نا‌کجا‌آباد برای او خِیر‌و‌برکت می‌آورد‌، همین است‌. مردم که با یک کسی به نا‌حقّ بد تا کنند‌، کائنات برای او کارت‌های ویژه رو می‌کند و خودش جای خالی را برای او پر می‌کند‌. تمامِ این‌چیز‌ها بستگی به ذات و اعمال و نیاتِ آن‌فرد هم دارد‌. ما راجع‌به افرادی که مَجرای منفی هستند‌، صحبت نمی‌کنیم‌. راجع‌به ایشان و افرادی که انتخاب کرده‌اند تا مَجرای مثبت باشند‌، صحبت می‌کنیم‌.‌)

این زیادی‌مؤدب‌بودن همیشه به ضررِ او تمام شده است‌. در این مسئله باید دُونالد ترامپ Donald Trump را اُلگوی خود قرار دهد‌.

:‌))

 

آسترولوژی و فال و این‌جور‌چیز‌ها را قبول ندارد‌. و علاقه‌ای هم ندارد‌. اما راجع‌به تناسُخ‌های خود کنجکاو است‌. تناسُخ را باور دارد‌.

تناسُخ‌های خود را نمی‌داند‌.

گاهی تکه‌هایی از تناسُخ‌های خود را در خواب می‌بیند‌. و فکر می‌کند که کابوس دیده است‌. و بسیار مضطرب می‌شود‌. تکه‌هایی از خواب‌هایش را همیشه به یاد دارد‌.

 

روان‌درمان‌گر دارد‌. و روان‌درمانی‌شدن را دوست دارد‌. تا حدّی روان‌شناسی بلد است‌. و شناختِ خوبی از خودش دارد‌.

او روی چرخِ سازندگی است‌. و خود‌تخریب‌گری و دگر‌تخریب‌گری ندارد‌.

اما وقتی حالش دربارهٔ خودش و موقعیتِ خودش بد بشود‌، حالتِ قفل‌شدن پیدا می‌کند و احتیاج‌به وجودی صادقانه و گرم دارد تا او را به زندگی برگرداند‌. چه مشاور‌، چه یک دل‌گرمی‌، چه یک خوابِ خوب و‌... .

 

پوپولیست (‌عوام‌فریب Populist‌) نیست‌. اما با دریدگان نمی‌تواند دهان‌به‌دهان شود‌. نگرانِ وجهه‌اش است‌.

 

بار‌ها از او سوء‌استفادهٔ مالی‌، تجاری و سیاسی شده است‌. اما به کسی چیزی نگفته است‌. امکان دارد روزی بخشی از این چیز‌ها را رو کند‌.

 

 

با دُونالد ترامپ Donald Trump و کشور‌داریِ او موافق است‌. اما رابطهٔ خوبی با او ندارد‌.

 

با جو بایدِن Joe Bayden‌؛ ملقب به ‌"جو خواب‌آلود‌" Sleepy Joe رابطهٔ خوبی ندارد‌. اما ظاهر را حفظ می‌کند‌. از او متنفر است‌. با کار‌های او مخالف است‌.

: ))

 

 

آدمِ وفاداری است‌.

عاشق‌پیشه نیست‌. اما از ته دل و کم عاشق می‌شود‌. تا‌به‌حال عشقی‌سوزان را تجربه نکرده است‌. و آن را دوست ندارد‌. (‌عشقِ سوزان همیشه درد‌سر‌ساز و بی‌خود و مزخرف است‌.‌)

اگر عاشق شود‌، دنبالِ شخصِ موردِ نظر نمی‌کند‌. و دوست ندارد که دنبال بشود‌. شغل را به عشق و عاشقی تَرجیح می‌دهد‌.

نجابت را دوست دارد‌.

 

 

یارِ موردِ علاقه و مناسبِ روحی‌: درون‌گرا‌، متعادل‌کننده‌، آرام‌، کم‌حرف‌، اهلِ کتاب‌خوانی‌، گاهی‌دخترانه و گاهی‌زنانه‌، خوش‌تیپ‌، زیبا‌، خوش‌قیافه‌، خوش‌آرایش‌، و‌... .

یعنی جاستین ترودُوی روح‌، در نهانِ خودش عاشق و شیفته و خواستارِ چُنین روحی با این ویژگی‌ها است‌.

احتمالِ خیانت‌دیدن را دارد‌. اما از خیانت‌دیدن نمی‌ترسد‌.

شکستِ عشقی در این زندگی نخورده است‌.

او از رابطه‌های متعهدانه‌، بلند‌مدت‌، صمیمانه‌، واضح و‌... لذت می‌برد‌. نه رابطه‌های مخفی و بی‌نام و نشان‌.

در محیطِ کاری‌، پیشنهاد‌های جنسی و دوستیِ بسیاری دریافت کرده و می‌کند‌. و از این مسئله کلافه است‌. حتّیٰ تهدید هم شده است‌. اما از آن صحبتی می‌کند‌. و این مسائل را پیشِ‌پا‌افتاده و مسخره می‌داند‌. و تا کسی به او توجه کند‌، دلش قیری‌ویری نمی‌رود و حواسش آن‌طرفی پرت نمی‌شود و فکرش مشغول نمی‌شود‌. (‌۱۰‌امتیاز برای گریفیندور‌)

: ))

از فیکشِن Fiction و فَن‌فیکشِن FanFiction و کتاب‌ها و فیلم‌ها و داستان‌های ژانرِ فانتزی Fantasy و ادامه‌دار و پُر‌طرفدار خوشش می‌آید‌. از این‌که عضوِ گروه‌های مختلف باشد‌، لذت می‌بَرد‌. اماحوصلهٔ پِی‌گیریِ آن را ندارد‌.

چه عجیب‌!

 

 

خوی حیوانی‌: آهو‌.

 

 

 

قلبِ خوب و قوی و گرمی دارد‌. به طبِّ نوین علاقه دارد‌. از مکمل‌های طبِّ نوین استفاده می‌کند‌. مثلا دوست دارد به‌جای استفاده از گیاهان و‌... ‌، قرصِ ویتامین بخورَد‌.

 

بُرون‌گرا‌.

از مُعاشرت‌کردن بسیار لذت می‌برد و مَشعوف می‌شود‌. (‌خلافِ من‌)

: )))

 

از ته دل می‌خندد و لبخند می‌زند‌.

 

او واقعا سیاست‌مَدار است‌. و استعدادِ ذاتی در مُذاکره‌، قانون‌گُذاری و بر‌قراریِ صُلح دارد‌.

خلافِ چیزی که امروز در رسانه‌ها داریم می‌بینیم‌، او فریبکار نیست‌.

با اعتماد به نفس و با عزت‌نفس است‌. حُرمت نفس دارد‌. و تمامِ این‌ها درونی است‌.

شخصِ آرام‌بخش و متعادلی‌ست‌. حضورِ او باعثِ آرامش و قوتِ‌قلب می‌شود‌.

 

زیاد عصبی می‌شود‌، ولی خودش را به‌خوبی مدیریت می‌کند‌.

 

اهلِ شوخی و سَر‌به‌سَر‌گذاشتن نیست‌. و از این‌که با او شوخی کنند‌، بسیار کُفری و کلافه می‌شود‌. اما سعی می‌کند حالش را مدیریت کند‌. از دلقک‌بازی متنفر است‌. و به او بر می‌خورَد‌.

شغل‌، مهم‌ترین قضیه برای او است‌.

 

ایران و فرهنگ‌های باستانیِ ایران را دوست دارد‌. و علاقه دارد به ایران سفر کند‌. با وجودِ کَفتار‌ها‌! به ایران نمی‌آید‌.

 

او اغلبِ اوقات نظر‌های مخالف و علیه خودش را می‌خوانَد و بسیار ناراحت می‌شود‌. دوست دارد ضعف‌هایش را بداند و بدونِ سانسور نظراتِ مردم را بداند‌.

 

 

ماهی‌گیری‌، جشن‌ها‌، مهمانی‌ها‌، فِستیوال‌ها‌، غذا‌ها‌، و‌... حالِ او را جا می‌آورند‌. یعنی جزء ریمِدی‌های او محسوب می‌شوند‌.

 

 

دینِ خاصی ندارد‌. خدا‌پرست است‌. به بحث‌های مذهبی هیچ‌علاقه‌ای ندارد‌.

 

از بچگی بسیار مسخره شده است‌. و مَرد‌های دیگر بسیار به او حسادت می‌کنند‌. او همیشه بسیار در چشم بوده است و به چشم می‌آمده است‌.

در زندگی‌های گذشته هم معمولا همین‌طور بوده است‌.

 

کار با بچه‌ها را از نزدیک دوست ندارد و دوست دارد از دور برای بچه‌ها مفید باشد‌. چندان حوصلهٔ بچه‌ها را ندارد‌. (‌در ظاهر خلافِ این را می‌بینیم‌)

رفتارِ خوبی با بچه‌ها دارد‌، اما این‌که مدام بخواهد با آن‌ها سَرو‌کلّه بزند را دوست ندارد و انرژی‌اش ته می‌کشد‌.

 

 

بسیار بُغض می‌کند‌. و چاکرای گلوی او دچارِ مشکل است‌. او نمی‌تواند هر‌چیزی که می‌خواهد را بگوید‌. و گاهی از گفتن و اِبراز‌کردن‌، عاجز است‌.

باور‌کردنی نیست اما به او از بچگی تا همین‌الآن بسیار عبارتِ "‌خفه شو‌" گفته‌اند‌. و او هم احساسِ خفگی می‌کند‌.

او آدم‌ها را نمی‌بخشد و به‌خوبی یادش می‌ماند که چه‌کسی چه حرفی به او زده است و چه‌کار‌های بدی در حقّش کرده‌اند‌. (‌کارِ درست‌)

کینه‌ای نیست‌. از خودش دفاع می‌کند‌. و بعد می‌رود دنبالِ کارش‌.

 

او راز‌های زیادی از دیگران می‌داند که آن‌ها را لو نمی‌دهد‌. با آن‌ها باج هم نمی‌گیرد‌.

 

 

او مشاورِ خوبی است‌. و اطرافیان باید از او بخواهند تا بیشتر نظرِ‌شخصی‌اش را بگوید‌. و خودش را ابراز کند‌.

از این‌که خودِ خودش باشد‌، احساسِ معذب‌بودن می‌کند‌. و کسی هم تا‌به‌حال او را تشویق نکرده که خودِ خودش باشد‌.

اگر دست‌تان به او می‌رسد به او بگویید که از "‌رقصِ آگاهی‌" پیغام دارم که خودِ خودت باش که خیلی هم خوب است‌.

: ))

; )

 

بسیار آینده‌نگر است‌. ذهنِ او درگیرِ مسائل و آب و کار و جنگ و‌... در آینده است‌. و نگران است‌. واقعا دل‌نگران است و طرح‌های زیادی را خوانده و می‌خوانَد‌.

گفتم که از نگرانیِ زیاد‌، بد می‌خوابَد‌. و کابوس می‌بیند‌.

اما از آن‌مدل آدم‌ها نیست که وقتی نگرانند‌، نگرانی‌شان را روی دیگران خالی می‌کنند و برای دیگران مزاحمتِ روحی‌روانی ایجاد می‌کنند‌. و حال‌شان به‌قدری به‌هم می‌ریزد که بقیه باید بروند آرام‌شان کنند‌.

طرح‌وارهٔ فاجعه‌سازی و نگرانی ندارد‌.

او طرح‌وارهٔ وابستگی ندارد‌. چسبنده نیست و از رفتار‌های چسبندگی بدش می‌آید‌. (‌مثلِ من‌)

 

نگرانی‌های او شکلِ پخته‌تر و عملی‌تری دارد‌. او به چاره‌ها و موانع احتمالی فکر می‌کند‌.

 

اهلِ دل‌جویی‌کردن است‌. بلد است چه‌طور به اشتباهش اِقرار کند‌، جوری که غرورِ خودش و دیگران جَریحه‌دار نشود‌. او بسیاری از فنونِ مُعاشرت را به‌خوبی بلد است‌.

مغرور است و غرورِ به‌جا و خوبی دارد‌. مقتدر است‌.

عاشقِ چیز‌های زیبا‌است‌. چشمِ زیبا‌بین دارد‌. سلیقهٔ زیبا‌پسندی دارد‌.

 

اهلِ چیز‌های معنوی نیست‌. چندان به مسائلِ معنوی علاقه ندارد‌. و مسائلِ اجتماعی ذهنِ او را اِشغال کرده‌اند‌.

 

گریه‌های او واقعی و از ته دل است‌. نمی‌تواند جلوی گریه‌اش را بگیرد‌.

 

 

 

 

 

تا‌به‌حال واقعا اِختلاس نکرده است‌. (‌خلافِ چیزی که رسانه‌ها به مَردم می‌گویند‌)

ایلّو‌میناتی Illuminati و فراماسونِری Freemasonry هم نیست‌. واقعا این تئوری‌های توطئهٔ مسخره که این‌قدر پُر‌طرفدار هستند‌، از کدام مغزِ خالی نشئت می‌گیرد‌؟‌! جُز برای بالا‌بُردنِ ویوی ویدئو‌ها و جُز برای کسبِ در‌آمد و جنجال راه‌انداختن ساخته و پرداخته می‌شوند‌؟ نه‌.

اطرافیانِ او می‌خواهند او را از مقاماتِ سیاسی پایین بکشند و دلِ خوشی از او ندارند‌.

اما او به‌هر‌صورت فردِ خوش‌شانسی است‌. و به دشمنانش غلبه می‌کند‌.

 

عاشقِ حیوانات نیست اما روابطِ خوبی با حیوانات دارد‌. و همواره حامیِ آن‌ها بوده است‌.

 

 

 

شخصیتِ مشاور‌گونه‌.

رئیس‌مآب نیست‌. کار‌کردن با او بسیار‌لذت‌بخش است‌.

دل‌رَحم است‌؛ اما مراقبت‌کننده نیست‌. مادر‌گونه هم نیست‌. او پدر‌گونه و مشاور‌گونه است‌.

حوصلهٔ حاشیه و حاشیه‌رفتن و روده‌درازی و حرّافی و تئوری‌های توطئه و جنجال‌های بی‌خود و بی‌هدف را ندارد‌. او همیشه هدف‌دار است‌. هدفِ پشتِ هر‌چیزی را می‌جوید‌. از زندگیِ بی‌هدف و علافی و علاف‌ها و بی‌هدف‌ها خوشش نمی‌آید‌.

از گفت‌و‌گو‌های روز‌مرهٔ بی‌هدف و غیرِ‌مهم و اِسمال‌تاک Small Talk هیچ لذتی نمی‌بَرد‌. (‌من نیز‌)

به‌اجبار برای مؤدب‌بودن جوابِ سؤال‌های بی‌هدف و گفت‌و‌گو‌های روز‌مرگی را می‌دهد‌.

ترجیح می‌دهد وقتش را به خواندنِ کتاب یا گفت‌و‌گو‌های مهم‌تری بگذراند‌.

 

 

او خباثت و قالتاق‌بودن را از ده‌فَرسَخی بو می‌کشد‌. احمق نیست‌. اما ویژگی‌های پست را به روی مخاطبش نمی‌زند‌.

اما خیلی‌ها دوست دارند او را احمق جلوه بدهند‌.

 

 

مُؤدب است‌. واقعا‌. و ادای مؤدب‌بودن را در نمی‌آورد‌.

 

 

دردِ مردم را حسّ می‌کند‌. و آرزو می‌کند که بتواند با قانون‌گُزاری از مردمِ درد‌کشیده حمایت کند‌.

 

 

او باید از مشاورانِ بهتری کمک بگیرد‌. و به قلبِ خود اعتماد کند‌.

به شُهودِ خودش اعتماد نمی‌کند‌. اما شُهودش بسیار بهتر از دیگر‌مشاوران‌، به او مشاوره می‌دهد‌. او مَجرای مثبتی در جهان است‌.

 

پُزی نیست‌.

 

خشن نیست اما لطیف هم نیست‌.

احساس می‌کند که چیزی را در زندگی گُم کرده است‌: یک عشقِ قدیمی‌، که البته به‌خاطرِ این زندگی‌اش نیست‌.

 

 

 

به کار‌های وکالت‌، آتش‌نشانی‌، بازیگری‌، تئاتر‌، دکوراسیون‌، معماری‌، سیاست‌، مُدل‌شدن Modeling‌، سینِما‌، تهیه‌کنندگی‌، ساخت‌و‌ساز‌، شهر‌سازی‌، و‌... علاقه‌مند است‌.

و در همهٔ این کار‌ها استعداد دارد‌.

معماری برای او یک کارِ بالنده‌ساز است‌. و او را شکوفا می‌کند‌.

 

 

 

بهترین چیزی که در او می‌بینم این است که او با خودش صادق است‌. و می‌داند با خودش چند‌چند است‌. با خودش بلا‌تکلیف نیست‌.

 

شب‌ها را بسیار دوست دارد‌. و دوست دارد که شب‌ها بیدار بماند‌. چون در شب دریافت‌های شُهودیِ بیشتری دارد‌. شب‌ها غمگین هم می‌شود‌. و به‌دنبالِ گمشدهٔ خودش می‌گردد‌.

(‌شب بیدار‌ماندن‌، باعثِ شُهودِ بیشتر نمی‌شود‌. باعثِ خشکیِ مغز می‌شود‌. مخاطبی که بسیار پذیرنده و اسفنجی هستی‌، لطفا این ویژگی‌ها را روی خودت پیاده نکن‌)

 

 

رنگِ ذاتیِ هاله‌: نارنجی که به‌علتِ تحلیل‌رفتن در سیاست‌، نارنجیِ بی‌روح شده است‌.

رگه‌هایی از آبیِ آسمانی‌، تکه‌های هفت‌رنگ و شاد‌.

رنگِ صورتی در قلب‌.

<3

 

 

قلبِ او دارد برای عاشق‌شدن آماده می‌شود‌. در حالِ عاشق‌شدن است‌.

او در حالِ تجربهٔ حسِّ بسیار زیبایی در وجودِ خودش است‌. چاکرای قلب در حالِ شکوفا‌شدن است‌.

این اتفاق همیشه به این معنی نیست که ما عاشقِ کسی یا چیزی بشویم‌، می‌تواند شکوفا‌شدن و بودنِ بهتر و یا بهتر حسّ‌کردن و داشتنِ اتمسفرِ عشق باشد‌.

اما در حالِ حاضر غمِ درونی و بزرگی را تجربه می‌کند که احساس می‌کند قفل شده است‌.

 

 

 

تاب‌آوریِ بسیار خوبی دارد‌. محکم و استوار است‌.

دوستِ بسیار خوبی است و دوستانِ خوبی هم دارد‌.

 

قبل‌تر از این نمی‌توانست و اجازه نداشت تا کَفتار‌ها‌! را تحریم کند‌.

او اجازهٔ خیلی از کار‌ها را نداشته و ندارد‌.

ولی این موضوع را به‌تنهایی مطرح کرده بود‌. با این‌که کسی چیزی از آن نمی‌داند‌.

او حرفِ آخر را نمی‌زند‌. حرفِ آخِر را کسانی‌دیگر می‌زنند‌. پس متأسفانه او تصمیم‌گیرنده نیست‌. ولی تا جایی‌که می‌تواند روی چیزی که مردم می‌خواهند اصرار می‌کند‌.

او بسیار مُصِّر است‌. شخصیتِ او این‌گونه است‌.

 

هیچ‌وقت حامیِ تروریست‌ها نبوده است‌. پولی هم از آن‌ها دریافت نکرده است‌.

 

به‌هر‌صورت او در هر‌کاری که برود‌، پولِ خوب و شهرت و محبوبیت به دست می‌آورد‌. چون طالعِ او این‌گونه است‌. بهتر است سیاست را رها نکند‌. و قوانینِ بهتری را وضع کند‌. چون حضورِ او در عوض‌کردنِ قانون‌ها مؤثِّر است‌. و محافظانِ زمین‌، او را دوست دارند‌؛ از معدود‌سیاست‌مَدارانی که محافظانِ زمین‌، او و کُنش‌هایش را دوست دارند‌.

:)


چند زندگیِ پیشین‌:

 

 

در حدودِ ۱۰۰‌سالِ پیش‌. رومانی‌.

جاستین ترودُو‌: مَرد‌. مجرد‌. عمرِ حدودِ ۲۰‌سال‌. ثروت‌مند‌. زیبا‌. جذّاب‌.

چشمانِ آبی مثلِ همین‌زندگی‌.

پوستِ آفتاب‌سوخته می‌بینم‌. قدِّ متوسط‌. متولد‌شده در خانواده‌ای ثروت‌مند‌.

خان‌زاده‌. اَرباب‌. احتیاجی به کار‌کردن و شغل‌داشتن نداشت‌. اهلِ شکار در طبیعت‌.

دوست‌داشتنی و خوش‌اخلاق و خوش‌کوک‌.

چند فردِ مقام‌دار و بلند‌پایهٔ کشوری‌، برای یک مهمانی نقشه‌ای ریخته بودند‌. یک اتاق را آتش زدند‌. جاستین ترودُو را در آن اتاق گیر انداخته بودند‌. و او سوخت‌. آن‌ها به‌قصدِ کُشتن این کار را کردند و به هدفِ خود‌شان هم رسیدند‌.

قرار بود جاستین ترودُو به مقام و مَنصبِ کشوری برسد‌.

در حدودِ ۱۹‌سالگی با آتش سوخت‌. دَوا‌‌و‌درمانش کردند‌. اما حدودِ ۳‌روزِ بعد کالبدش را ترک کرد‌.

 

 


در حدودِ ۳۰۰‌سالِ پیش‌. آلمانِ کنونی‌.

جاستین ترودُو‌: مَرد‌. خوش‌قیافه‌. زبان‌شناس‌. شیک‌. وضعِ مالیِ خوب‌. مجرد‌. هیچ عشق و رابطه‌ای هم نداشت‌. بدونِ بچّه‌. بیشترِ عمرش را در کتابخانهٔ شخصی‌اش و در کلاس‌های درس گذراند‌.

عمرِ حدودِ ۵۷‌سال‌. ترکِ کالبد بر اثرِ حادثه‌ای با آتش‌. یک شب که به خانه‌اش می‌رفت‌، و مردم در جای‌جایِ شهر آتش روشن کرده بودند‌. وسایلش میانِ آتش افتاد‌. خواست وسایلِ گرانش را بردارد‌، که دچارِ حَریق شد‌. و ۲‌روز بعد کالبدش را ترک کرد‌.

 

از آتش نمی‌ترسد اما با دیدنِ آتش سر‌درد می‌گیرد‌. آدمِ شجاع و قوی‌دلی است‌.

قلبِ بزرگی دارد‌.

 

 

 


حدودِ ۲‌هزار سال پیش‌. ایرانِ کنونی‌.

جاستین ترُودو‌: مَرد‌. ایرانی‌. عمرِ حدودِ ۲۰‌سال‌. تولد در خانواده‌ای متوسط‌. از ۱۴‌سالگی خانواده را رها کرد‌. به جمعی صوفیانه پیوست تا صوفی بشود‌. در آن مدرسه و اقامتگاه به سختی کار می‌کرد و کار‌گری می‌کرد‌.

معنویات هیچ‌وقت با بخور و بخوابِ حوزه‌علمیه‌ای و مِدیتِیشن‌های وَهم‌آمیز و تَن‌پروری و تنبل‌پَروری و مُنفعل‌کردن و روش‌های مُدِ امروزی آموزش داده نمی‌شد‌.

پیشرفتِ معنوی نداشت اما انسانِ بهتر و  فهیم‌تری شده بود‌. و با آموزش‌های معنوی‌، حالِ بهتری را تجربه می‌کرد‌.

او پنج‌سال به‌سختی کار و کار‌گری و فعالیت کرد‌. و با درکِ عمیقی زندگی کرد که به کلِّ زندگی‌های دیگرش می‌ارزید‌.

تا این‌که در ۲۰‌سالگی در جنگی با افرادی چینی کُشته شد‌.

از چینی‌ها می‌ترسد‌. و هیچ‌وقت به آن‌ها اعتماد ندارد‌.

 

 

 

 


حدودِ ۵۰۰‌سالِ پیش‌. اندونزیِ کنونی‌.

جاستین تُرودو‌: مَرد‌. مجرد‌. فقیر‌. چهره‌ای معمولی می‌بینم‌. فعال در کارِ ماهی‌گیری‌.

در روزی‌گرم یک مردِ میانسال را ملاقات کرد‌. می‌دید که آن‌مَرد از یک پا نا‌توان است و با عصا راه می‌رود‌. و نیاز‌مندِ کمک است‌. هر‌روز به آن‌مَرد کمک می‌کرد تا گُذرانِ زندگی کند‌. به او رسیدگی می‌کرد‌. و به او غذا می‌داد‌.

آن‌مَرد برای او دعا می‌کرد‌. به او خوب‌بودن‌، خوب‌ماندن‌، عشق‌وَرزیدن‌، انسان‌بودن و‌... را یاد داد‌.

جاستین ترُودوی جوان هیچ‌وقت نفهمید که او یک استادِ بلند‌مرتبهٔ معنوی بوده است‌. آن‌مَردِ میانسال هیچ‌مریضی و نا‌توانی‌ای نداشت و فقط برای امتحان و آموزشِ او به آن شکل در آن ناحیه زندگی می‌کرد‌.

:)

جاستین ترُودو‌، ده سال از آن مَرد بدونِ هیچ چشمداشتی مراقبت کرد و مِهر‌وَرزی‌، فروتنی‌، مراقبت‌کردن‌، نوع‌دوستی و انسان‌بودن را تمرین کرد‌. تا این‌که کالبدش را در حدودِ ۳۰‌سالگی ترک کرد‌. او زود‌تر از موعِد درس‌هایش را تسویه کرده بود و کاری در آن زندگی نداشت‌. و زود هم به جسمِ دیگری وارد شد‌.

 

 

 

رقصِ آگاهی

دو‌شنبه‌، ۱۶‌آبان‌۱۴۰۱‌. ۷‌نُوامبر‌۲۰۲۲‌.

این تناسُخ‌خوانی را چند‌روز پیش انجام دادم‌. امشب انتشار می‌دهم‌. از دیشب حالِ گیجی دارم مثلِ اغلبِ شما‌.

فردا ماه‌گرفتگیِ خونین داریم‌. و به هالهٔ کسی دست نمی‌زنم‌.

و کار فردا تعطیل است‌.

 

پیام‌خصوصی ندهید‌. من چرا مثلِ جاستین ترودو نیستم‌. من جاستین ترودو را در زندگی‌هایم می‌شناختم یا نه‌؟ من مَجرای چی هستم‌؟ زندگی‌هایم چه‌کسی بوده‌ام‌؟ استادِ شما کی‌ست‌؟ و‌...

از این‌سؤال‌ها نپرسید‌.

به هیچ‌کدام جواب ندادم و نمی‌دهم‌. می‌خواهید به من بگویید مغرور یا هر‌چی‌. برایم مهم نیست‌.

لطفا به‌غیر از جلساتِ رِزرو‌شده و پرداختی پیام ندهید‌.

کار‌های قبلیِ من هنوز مانده است‌. و دیگر پیامِ خصوصی و جدید جواب نمی‌دهم که به آن‌ها رسیدگی کنم و تمام شود‌. بعد از آن هم باز جواب نمی‌دهم‌. خود دانید‌!

کسانی‌که مدام وقتِ من را می‌گرفتند‌، بدونِ رزروِ وقت و رایگان راجع‌به خواهر‌شوهر و شوهرِ کتک‌زنِ مؤمن و راه‌های دزدی از چاکرای چشم سوم و انفجارِ هسته‌ایِ چشم‌سومی‌، آخر‌الزمان و نظراتِ عباس‌آقای سرِ‌کوچه راجع‌به معنویات و واقعی‌بودنِ هالهٔ نورِ آخوند‌ها و هالهٔ شفافِ احمدی‌نژاد و سر‌گذشتِ پیامبرِ گاتهام و‌... حرف می‌زدند‌، در کارمای دیر‌کردِ کار‌های من شریک هستند‌.

:‌)

 

 

 

اگر این پُست را دوست داشتید‌، این پایین لایک بزنید‌. و نظرِ خود‌تان را همین‌پایین بنویسید‌؛ حسّی که به او داشتید یا دارید‌، یا اگر نظری راجع‌به او دارید‌.

ممنون‌.

فقط از ایموجی‌های وبلاگ استفاده کنید وگرنه وبلاگ نظر‌تان را ثبت نمی‌کند‌.

 

پیشاپیش از تشویق‌کنندگان سپاس‌گُزارم‌.

<3

 

 

 

 

 

 

 

#رقصِـآگاهی

#RaghseAgahi

#رقصِـآگاهی #رقصآگاهی

#RaghseAgahi #Raghse_Agahi

#آگاهی

#Conciousness

#جاستینـترودو #نخستـوزیرـکانادا #کانادا

#JustinTreudue #Canada #PrimeMinisterofCanada

#هاله #اورا #اُرا #بدنـانرژیک #بدنـبیوپلاسمایی #کالبدـبیوپلاسمایی #بیوپلاسما

#Aura #Ora #Energicbody

#BioplasmicBody #Bioplasma

#بدنـاَثیری #کالبدـاَثیری #اَثیر #بدنـستارهـای #کالبدـستارهـای #بدنـروانی #جهانـهایـروانی #جهان‌های‌روانی

#AstralBody #StarBody

#بدنـقمری #کالبدـقمری #بدن‌قَمری #کالبد‌قمری

#MoonBody

#بدنـعِلّی #بدن‌عِلّی #کالبدـعِلّی #کالبد‌عِلّی

#CasualBody

#بدنـذهنی #بدن‌ذهنی #کالبدـذهنی #کالبد‌ذهنی

#MentalBody

#اِتِر #بدنـاِتِری #بدن‌اِتِری  #کالبدـاِتِری #کالبد‌اِتِری #اِثِر #بدنـاِثِری #بدن‌اِثِری

#Ether #EthericBody

#بدنـروحی #کالبدـروحی #بدن‌روحی #کالبد‌روحی #جهانـهایـروحی

#SoulBody

 

 

#تناسخ #تناسخـدرمانی #تناسخـدرمانگر #تناسخـدرمانیـباـرقصـآگاهی

#ReincarnationTherapyWithRaghseAgahi

#Reincarnation #ReBirth #Carnation #ReincarnatinTherapy #ReincarnationTherapist #ReincarnationAdviser #ReincarnationCounsultant #ReincarnationCounselor

#PastLives #PastLive

#مشاورـمعنوی #مشاورهـمعنوی #مشاورـروحی #مشاور

#SpiritualConsultant #SpiritualAdviser

#SpiritualCounselor #SpiritualAdviser #Adviser #Counselor #Consultant

 

#Psychic

#سایکیک

#ماورا #ماوراء #جهانـهایـماوراء #جهانـهایـماورا

 

#رِی‌کی #رِیـکی #رِیکی

#ReiKi

#رِی‌کیـدرمانی #رِیـکیـدرمانی #رِیکیـدرمانی #رِی‌کی‌درمانی

#رِی‌کیـدرمانگر #رِیـکیـدرمانگر #رِیکیـدرمانگر #رِی‌کی‌درمان‌گر

#ReikiHealing #ReiKiHealer

#انرژیـدرمانی #انرژی‌درمانی #انرژیـدرمانـگر #انرژیـدرمانگر #انرژی‌درمان‌گر

#EnergyHealing #EnergyHealer

 


 

بررسیِ خطِّ زندگی‌های آقای ایلان ماسک




بررسیِ خطِّ زندگی‌های آقای ایلان ماسک‌:

 

 

تمامِ حقوقِ مادی و معنویِ این نوشته و مطالب متعلق به من‌؛ "‌رقصِ آگاهی‌" است‌. و هر‌گونه کُپی و انتشارِ بدونِ ذکرِ منبع‌، مَشمولِ قانونِ "‌کارما‌"‌ست‌. و من هم خیِّر و بخشنده و قِدیس نیستم‌. و همیشه حقم را می‌گیرم‌.

: )

 

 

 

 

نکته‌:

راجع‌به این تَناسُخ‌ها چیزی از من نپرسید‌. اصلا خوب بر‌خورد نمی‌کنم‌. وقت و حوصله و انرژی ندارم که به سؤالاتِ شخصی جواب بدهم‌.

چرا باید روزی حدِّ‌اقل از ۱‌ساعت و نیم تا ۳ ‌ساعت جوابِ کامنت‌های غیرِ‌کاری و رِزرو‌نشده را بدهم‌؟

سؤالاتِ شخصی‌تان را فقط در جلسه‌ای که رِزرو کرده‌اید بپرسید‌.

 

اگر پویِش‌ها را دوست داشتید‌، لایک کنید و با ذکرِ منبع انتشار بدهید‌.

 

 

من هم مثلِ شما هر‌روز با موجی از احساس‌های مختلف رو‌به‌رو می‌شوم‌.

نسبت به اتفاقاتِ این‌روز‌های سر‌نوشت‌ساز حساس هستم‌. پِی‌گیر هستم‌. دل‌نگران هستم‌. دل‌آشوبه می‌شوم‌.

روزی چند‌دفعه گریه می‌کنم و حالم بد می‌شود‌.

ساعتِ ۹ تا ۱۱‌شب گلو‌درد دارم‌، از بس داد می‌زنم این روز‌ها‌. صدایم دو‌رگه شده است‌.

کارِ اولم تقریبا از بین رفته است‌. زندگیِ معمولی‌ام دچارِ مشکل شده است‌. در‌آمدم دچارِ مشکل شده است‌. و هیچ‌چیز سرِ‌جای خودش نیست‌.

برای انجامِ کار‌های انرژیکی احتیاج‌به انرژیِ خوب و خلوت و خوشحالی دارم‌. که این‌روز‌ها اصلا ندارم‌. با حالِ بد که نمی‌توانم روی کسی کار کنم‌.

بانکِ عاطفی‌ام به‌شدت تخلیه شده است و من هیچ‌امیدی ندارم که به کسی بدهم‌. هیچ‌امیدی‌.

بارِ اضافی روی دوشِ من نگذارید‌. من از کسانی‌که بارِ اضافی روی دوشم بگذارند و رعایتِ حال و حریمِ مرا نمی‌کنند‌، فاصله می‌گیرم‌. برایم مهم نیست که از من بد‌شان بیاید یا هم‌چُنان خوش‌شان بیاید‌. کارم را انجام می‌دهم‌، وظیفه‌ام را انجام می‌دهم و ردّ می‌شوم‌. با آدم‌هایی که رعایتِ حالِ مرا نمی‌کنند‌، نمی‌مانم‌. اجازه نمی‌دهم با من این‌گونه رفتار کنند‌.

خِیر پیش‌.




 

 

 




 


این زندگی‌:

بُرون‌گرا‌. جذّاب‌.

مبتلا به اختلالِ نقصِ تمرکز‌، بدونِ بیش‌فعالی‌. به‌علتِ ترشحِ زیاد‌از‌حدِّ صفرا و عنصرِ آتش‌.

با‌هوش‌. هوشِ سیاه ندارد‌. اما جَلَب و حَریص است‌. به‌خٌصوص حَریصِ پول‌.

گاهی به‌سادگی فریب می‌خورَد‌. دل‌رَحم‌.

از او سوء‌استفاده‌های زیادِ جنسی‌، مالی و اعتقادی شده است‌.

خدا‌پرست نیست اما در دلش احساسِ خَلأ پرستش و روابطِ صمیمانه‌ای با خدا دارد‌. از پرستش و داشتنِ مأمنِ درونی خجالت می‌کشد‌. از مسخره‌شدن و قضاوت‌شدن در این موارد می‌ترسد‌.

 

گاهی در تنهایی گریه می‌کند‌. زخمِ عشقی بسیار خورده است‌.

از ته دل عاشق می‌شود‌.

 

آپولوی ذاتی‌.

 

چاکرای ریشه‌ای (‌استخوانِ خاجی‌) و چاکرای جنسی و نافی بسیار قوی و بزرگ و اُستوار هستند‌.

 

اهلِ طبّ‌های سنتی و قدیمی هم هست‌. و از محصولاتِ آن استفاده می‌کند‌. امّا این تقویتِ بُنیه و بدن را از دیگران مخفی می‌کند‌. شاید جین‌سینگ و مُکمل‌های طبِّ چینی را مصرف می‌کند‌. محصولات و اثراتی از طبّ‌های سنتی در بدن و هالهٔ او به‌وضوح دیده می‌شود‌.

او سالم است و کم مریض می‌شود‌. اما از ابتدا سالم نبوده است‌. سال‌هاست که روی خودش و سلامتی‌اش سرمایه‌گُذاری می‌کند‌. و کمتر کسی از این موضوع با‌خبر است‌.

 

مؤدب نیست‌. اما ادب‌، فرهیختگی‌، دانایی‌، و رویکرد‌های مثبت را دوست دارد‌. اما خجالت می‌کشد که این‌گونه باشد‌.

در نهان عاشقِ کسی می‌شود که دخترانه‌، مؤدب‌، بازیگوش‌، کمی لوس یا ناز‌دار‌، و معصومانه و کمی هم نیاز‌مندِ کمک باشد‌.

اما در ظاهر فکر می‌کند عاشقِ کسی می‌شود که بسیار زیبا‌، زنانه‌، همه‌فن‌حریف‌، زبان‌باز‌، نمایشی‌، بسیار‌شَهوانی و سِکسی و‌... باشد‌؛ زنانِ به‌اصطلاح آفرودیتی (‌آفرودایتی Aphrodite‌)‌. اما او به‌هر‌صورت از این زنان آسیبِ بسیاری خورده است و باز‌هم آسیب می‌خورَد‌. حتّیٰ او را از درون تُهی و تخریب می‌کنند‌؛ تخریبِ شخصیتی و تخریبِ مَردانگی‌.

او دوستانِ خوبی نداشته و ندارد‌. با این‌حال احساسِ تنهایی نمی‌کند‌. زمانش را با فعالیت و کار و شغل و ورزش و تفریح و بازی و نوشتن و جمع‌آوریِ اطلاعات و‌... پُر می‌کند‌. تا به چیزی احتیاج نداشته باشد‌. دوست ندارد وابسته باشد‌.

بسیار متفکر‌.

از فکر‌کردن و کار‌کردنِ زیاد‌، انرژی می‌گیرد‌.

دوست دارد به مردمِ عامه کمک کند‌. اما همیشه موفق نیست‌. چون مشاورانِ درستی ندارد‌. هر‌کسی کنارِ او هست‌، به‌فکرِ منافعِ شخصی است‌.

رسالتِ غیر‌شخصی‌: رو‌کردنِ دستِ مافیا و متخلفانِ مالی‌، اجتماعی‌، سیاسی و‌... .

رسالتِ شخصی‌: وفا‌دار‌ماندن به کسی که به ایلان ماسک وفادار است‌. نه به دیگران‌.

او استادِ معنوی و مشاورِ معنوی تا‌به‌حال نداشته است‌. اما با آسترولوژِر‌های هدایت‌نشده‌ای در تماس و مُعاشرت است‌. و اغلب در زمینهٔ اخلاقی به او مشاوره‌های اشتباه می‌دهند‌.

او حواس‌جمع است‌. بلد است که حالِ خودش را خوب کند‌. بلد است که با رسیدگی‌کردن حالِ بقیه را خوب کند‌. او از مراقبت‌کردن از دیگران لذت می‌بَرد‌. و شاید همین مسئله و بلد‌بودن باعثِ جذابیتِ درونیِ او شده است‌.

در کُلّ ذاتِ خوبی دارد‌.

در بینِ دوستانش هیچ‌کَس سَر‌سِپُرده و دوستدارِ واقعیِ او نیست‌. کَسی حامیِ او نیست‌. و اگر مریض بشود یا پول‌هایش را از دست بدهد‌، هیچ‌کَس او را یاری نخواهد کرد‌. او باید چهار‌چشمی مواظبِ خودش و زندگی‌اش باشد‌. و همیشه راهِ فراری برای خود باقی بگذارد‌.

در مسائلِ مالی نباید به او تکیه کنید‌. نباید دنباله‌روی او باشید‌. او به مشاوره‌های مشاورانِ نا‌به‌خِردی گوش می‌دهد که فقط به فکرِ سودِ کوتاه‌مدتِ فردی و شخصی هستند‌، نه بیشتر‌.

 

او به هیچ‌کَس و هیچ‌چیزی احساسِ تعلق نمی‌کند و امید‌وار است روزی این احساس را به دست بیاورد‌.

او آشنایی با استادانِ معنوی را در طالعِ خود دارد‌. و می‌تواند در همین‌زندگی آن‌ها را ملاقات کند‌. او شرایطِ ویژه‌ای برای این ملاقات‌ها دارد‌.

او به نوشتن علاقهٔ بسیاری دارد‌. از خواندنِ کتاب و نوشته‌ها لذت می‌بَرد‌. خاطراتش را ثبت می‌کند‌. ایده‌ها و دریافت‌هایش را ثبت می‌کند‌. مراقبه می‌کند‌. از این‌که دیگران بخش‌های لطیف و حساس و مثبتش را بشناسند‌، احساسِ مُعذب‌بودن می‌کند‌.

عاشق‌پیشه و وفادار است‌. وقتی کسی به او خیانت می‌کند‌، او را لو نمی‌دهد‌. و سعی می‌کند راز‌دار باشد اما خودش آسیب می‌بیند‌.

 

شادمان‌رو و خنده‌رو است‌. اما از ته دل خوشحال نیست‌. سعی می‌کند خودش را شاد نشان بدهد تا به بقیه هم روحیه بدهد‌.

رابطهٔ خوبی با دُونالد ترامپ ندارد‌. اما سعی می‌کند پشتِ او بایستد‌. تمامِ اطرافیانِ او با دُونالد ترامپ ضدّ هستند‌.

 

او بازیگوش و اهلِ بازی و سرگرمی است‌.

بچه‌ها را دوست دارد و با آن‌ها بازی می‌کند‌.

 

از فانتزی‌های کثیفِ جنسی خوشش نمی‌آید اما اجازه داده است که با او بد‌رفتاریِ جنسی کنند‌. و از این‌قضیه پشیمان است‌. اما ممکن است جرئت نکند که جلوی این‌کار را بگیرد‌.

وقتی از کسی حمایت می‌کند در نقشِ نجات‌دهنده و حامی فُرو می‌رود‌. و این‌کار بسیار خطرناک است‌.

سخت تمرکز می‌کند و سخت هم تمرکزش را از دست می‌دهد‌. در تمرکز‌ها او بهترین‌دستاورد‌ها را دارد‌.

بهتر است حرفِ اول و آخر را خودش بزند‌، نه دیگران‌. هر‌وقت کنترلِ زندگی و زبانش را به دیگران می‌دهد‌، زندگی و کار‌هایش را به گند می‌کشند‌.

 

مشاورِ خوبی نیست‌، و نباید به مشاوره‌هایش گوش داد‌.

 

کم‌حوصله است‌. زود نا‌اُمید می‌شود‌. کَلافه می‌شود‌.

و با تنهایی و فعالیت‌های فردی حالِ خودش را خوب می‌کند‌.

 

گاهی بسیار حَرّاف می‌شود‌.

با ایده‌ها انرژی می‌گیرد‌.

ایده‌ها با او صحبت می‌کنند‌.

 

تخیلاتِ او عاشقانه و لطیف هستند‌. بدونِ فانتزی‌های لطیف نمی‌تواند زندگی کند و دوام بیاورد‌. ولی کسی از این قضیه اطلاع ندارد‌. او هیچ‌وقت این لطافت را نشان نمی‌دهد مگر در آینده که شاید با شخصِ مناسبی دوست بشود یا ازدواج کند‌.

او ازدواج را دوست دارد‌. اما کسی که بخواهد با او ازدواج کند را هنوز نیافته است‌. او این خلأ را به‌خوبی حسّ می‌کند اما بُروز نمی‌دهد‌. در نهان ازدواجِ رسمی و وفاداری و تعهد را دوست دارد‌.

 

اطرافیان به‌دنبالِ سوء‌استفاده‌های مالی و سیاسی و‌... از او هستند‌. و نامِ او را به‌کَرات به گند کشیده‌اند و می‌کشند‌.

 

او گاهی خواب‌های صادقانه‌ای می‌بیند که آن‌ها را یاد‌داشت می‌کند‌. دربارهٔ خواب و رؤیا و تعبیرِ خواب کتاب‌ها و مطالبِ زیادی خوانده است‌. عاشقِ سفرِ‌روح است‌. و گاهی این تجربه را داشته است‌. از این‌که دنیای دیگری وجود دارد که از این‌دنیا حقیقی‌تر است‌، بسیار مَشعوف می‌شود‌.

 

او از این هم معروف‌تر و محبوب‌تر خواهد شد‌. و بهتر است در انتخابِ دوست و مشاور و یار دقت کند‌. تا کمتر زمین بخورَد‌.

احتمالِ تِرور از دوستان و سرمایه‌گزاران بسیار زیاد است‌. او باید چهار‌چشمی مراقبِ اطرافیان و حرکاتِ آن‌ها باشد‌. و هیچ‌وقت الکل نخورَد‌.

 

خوابِ آرامی ندارد‌.

 

رنگِ غالبِ هاله‌: آبیِ آسمانیِ غلیظ‌. که باید از این غلظت کم کند‌.

با رگه‌های صورتیِ زیبا که امید‌بخش و گرما‌بخشِ قلبِ او هستند‌.

 

 

 

 

 


چند زندگیِ پیشین‌:

 

 

 

 


حدود ۱۰۰‌سال پیش‌. ژاپن‌.

ایلان ماسک‌: مَرد‌. حدودِ ۳۸‌سال عمر‌. سالم‌. دَلّال‌. تاجر‌. قدِ متوسط می‌بینم و چهره‌ای نسبتا جذاب‌. از خانواده‌ای معمولی‌. مجرد‌. حتّیٰ دوست‌دختر هم نداشت‌. ثروت‌مند‌. بدونِ بچه‌. دختری را دوست داشت که منتظر بود به او برسد‌. اما رقیب او را کُشت و با دختر ازدواج کرد‌. دختر‌، او را دوست نداشت‌. و اصلا از کُشته‌شدنِ او ناراحت نشد‌. حدودِ ۱۷‌سال از ایلان ماسک کوچک‌تر بود‌.

: ))))

شهیدِ راهِ عشق‌و‌عاشقی‌! 

گفتم که خیلی عاشق‌پیشه و رمانتیک است‌!

عاشقِ آدم‌های اشتباه می‌شود‌.

 

 

 


حدودِ ۵۰۰‌سالِ پیش‌. آفریقا‌.

ایلان ماسک‌: اروپایی‌. فرانسوی‌. ساکنِ آفریقا‌. سفید‌پوست‌. سُرخ‌و‌سفید‌. چهره‌ای نا‌زیبا‌. پوستی شبیه جُذامی‌ها‌. اما جُذامی نبود‌. خانوادهٔ ثروت‌مندش او را به آفریقا فرستاده بودند تا آن‌جا کارگری کند و زود‌تر بمیرد‌! و یک اِرث‌خور کم بشود‌.

عمرِ حدودِ ۲۵‌سال در جسمی که پوستِ نا‌زیبا داشت‌.

بعد یک‌شب به‌صورتِ غیرِ‌ارادی و با تلاش و تصمیمِ مسئولانِ روحی‌اش‌، اتفاقِ تقریبا‌نادری افتاد‌. واردِ یک جسمِ زیبا شد‌. انگار که دوباره متولد شده باشد‌.

باز‌هم در یک جسمِ سفید‌پوست‌، در فرانسه‌. اما این‌بار زیبا بود‌. یک مردِ زیبا‌.

یعنی هم‌زمان در دو‌جسم بود‌. در جسمِ نا‌زیبا و در جسمِ زیبا‌.

وقتی باز در فرانسه جسم گرفت‌، تاجر شد‌. به‌سراغِ خانواده‌اش رفت و آن‌ها را از لحاظِ مالی نابود کرد‌.

در ۴۶‌سالگی در جسمِ جدید ماند‌. و بعد ترکِ کالبد کرد از هر دو کالبد‌.

این دو زندگیِ به‌هم‌پیوسته خیلی سخت است و من توقع ندارم‌، اگر با این مباحث آشنا نیستید از آن سر در بیاورید‌. به‌هر‌صورت به ساده‌ترین‌شکلِ ممکن بیان کردم‌. از این ساده‌تر نمی‌شود‌.

گاهی یک روح در دو‌جسم زندگی می‌کند یا حتّیٰ بیشتر‌. و این اتفاقِ تقریبا نادر برای هر‌کسی نمی‌افتد‌. و اِرادی هم نیست‌.

تسخیر هم نیست‌. تسخیر یک کارِ شَنیع و شیطانی است‌. این در دو‌جسم‌بودنِ هم‌زمان گاهی به علتِّ خاصی اتفاق می‌افتد که بنا‌بر تشخیصِ مسئولانِ روحیِ فرد انجام می‌شود‌.

در این دو زندگیِ هم‌زمان ازدواج نکرد‌.

در جسمِ نا‌زیبا عاشق شد‌. اما کسی به او محل نمی‌داد‌! او را آدم هم حساب نمی‌کردند‌.

در جسمِ زیبا‌تر هم عاشق نشد‌. اما به او خیلی توجه می‌شد که فقط به‌خاطرِ ظاهرِ زیبایش بود‌. و او به‌خاطرِ رنجی‌که در جسمِ اولی می‌بُرد‌، خیلی خسته بود‌.

 

 

 

 

 


در حدودِ ۴‌هزار‌سالِ پیش‌. مصر‌.

ایلان ماسک‌: مَرد‌. ثروت‌مند‌. مجرد‌. عمرِ حدودِ ۲۷‌سال‌. آبکاریِ فلزات و ساختِ فلزات برای جنگ و مبارزه و ساختمان‌ها و‌... .

او معتقد بود که هر‌زن و مَردی باید مبارزه بلد باشد و یا حدِّ‌اقل اَدواتِ مبارزه و حفاظتی را داشته باشد‌. و از خودش مواظبت کند‌.

چهره‌ای نا‌زیبا‌. قد‌بلند‌. جذاب‌. بدونِ بچه‌. کسی به او محل نمی‌داد‌. اما از وقتی که در شهر پیچید که او ثروت‌مند است‌، دختران و زنانِ زیادی به او توجه کردند‌. یک زنِ متأهل‌؛ از زنانِ شکارچیِ جامعه‌، به او پیشنهادِ دوستی و پیشنهادِ رابطهٔ جنسی داد‌. او نپذیرفت‌. آن‌زنِ آفرودیتی در یک مهمانی او را در اتاقی زندانی کرد‌. و چهل‌روز به او خوراکِ فاسد داد تا بمیرد‌. و مُرد‌! کسی از این قضیه خبر‌دار نشد‌.

زنانِ آفرودیتی بسیار برای او نا‌سالم و خطرناک هستند‌.

 

 

 

زنانِ آفرودیتی و ویژگی‌های آفرودیت به‌خودیِ خود بد نیستند‌.

اما برای هر‌مَردی مناسب نیستند‌. هیچ‌زنی برای هر‌مَردی مناسب نیست‌. همان‌طور که هیچ‌‌مَردی برای هر‌زنی مناسب نیست‌. یعنی بهتر است با کسی که مناسب‌تر است در رابطه باشید نه هر‌کسی‌.

رفتار‌هایی از قبیلِ شکار‌چی‌گری‌، هوس‌بازی‌، نمایش‌گری‌، دزدیدنِ یارِ دیگران‌، تجاوز‌گری‌، لوندیِ بی‌جا‌، تنوع‌طلبیِ بی‌جا‌، خود‌شیفتگی‌، رفتار‌های هیستریونیک و‌... بسیار خطرناک است‌.

در‌کُلّ هر‌جا شکار‌چی دیدید‌، فرار کنید‌. چه زن‌، چه مَرد‌.

شخصیتِ سالم‌، شکار‌چی نیست‌.

آفرودیتِ درونِ هر‌زن و هر‌مَردی باید بیدار و فعال باشد‌.

و سرکوبِ هیچ‌بخشی جایز نیست‌.

آفرودیت می‌تواند به ما زیبایی‌، زنانگی‌، طراوت‌، زیبایی‌شناسی‌، سلیقه‌، لذت‌بُردن‌، لذت‌سازی‌، طبیعت‌دوستی‌، هم‌نوع‌دوستی‌، خود‌مراقبتی و‌... بدهد‌.

اما آفرودیتِ خام‌، یا غُلُو‌شده و هر کُهن‌اُلگوی خام و غُلُو‌شده‌ای می‌تواند فاجعه و خرابی و مشکل به‌بار بیاورد‌.

تعادل‌!

 

 

 


حدودِ هزار سالِ پیش‌. شیلی‌.

ایلان ماسک‌: زن‌. متأهل‌. دارای ۵‌بچه‌. خانه‌دار‌. وضعِ مالیِ متوسط می‌بینم‌. چِهره‌ای معمولی‌. کُتک‌خوردن از همسری بد‌دهان و زشت‌رفتار‌. هر‌شب گریه می‌کرد‌. بچه‌ها را به‌خوبی و به‌تنهایی بزرگ کرد‌. همسر به یکی از بچه‌ها تجاوز می‌کرد‌. که ایلان ماسک (‌که آن‌موقع در کالبد زنانه بود‌) وقتی این قضیه را فهمید‌، همسرش را مَست کرد‌. بچه‌ها را برداشت و از آن‌جا فرار کرد‌. و به سختی به شهری‌دیگر رفتند‌. ۲۹‌سال داشت‌.

عمرِ حدودِ ۴۳‌سال‌. از گریهٔ شدید‌، و غم کالبدش را ترک کرد‌.

ایلان ماسک‌، به تجاوز به بچه‌ها بسیار حساس است‌. و تروما‌هایی که از زندگی‌های قبلی دارد را به‌خوبی حسّ می‌کند‌.

بچه‌های زندگیِ کُنونیِ ایلان ماسک‌، همان بچه‌های آن‌زندگی هستند‌.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شگفت‌زده شدم و انتظارِ این قلبِ گرم را از ایلان ماسک نداشتم‌!

من نمی‌دانم که او به ما ایرانی‌ها (‌روح‌هایی که در این زندگی در کالبدِ ایرانی هستند‌) کمک می‌کند یا نه‌. اما سیرِ روحیِ او به سمت‌و‌سوی خوبی می‌رود‌.

کاش زود‌تر راجع‌به او می‌نوشتم و هاله و پرونده‌های روحی‌اش را لمس می‌کردم‌. دستان و قلبِ من هنوز از لمسِ او و انرژی‌ها و دیدنِ گرمای قلبِ او گرم است‌. و مَشعوف هستم‌.

خداوند برکت دهاد‌.

:)

 

 


پا‌نوشت‌: با این‌همه ایلان ماسک فرشته و فرشته‌وار نیست‌. لطفا از کسی بُت نسازیم‌.

تنها خودِ اوست که می‌تواند تصمیم بگیرد که کدام راه را انتخاب کند یا کدام راه را برود‌.

ما در هر‌لحظه از زندگی صاحب‌اختیار هستیم‌. ما همیشه در بد‌ترین وضعیت هم حدودِ ۵۰‌درصد اختیار داریم‌. و مسئولیتِ انتخاب‌مان ۱۰۰‌درصد با خودِ ما‌ست‌. و نمی‌توانیم کسی را مسئولِ انتخاب‌هایمان بدانیم‌.

 

پا‌نوشت‌: ایلان ماسک‌، فراماسونِری Freemasonry و دست‌های پشتِ پرده و ایلّومیناتی Illuminati نیست‌.

شما به دیدنِ تئوری‌های توطئهٔ اینستا‌گرام و یوتیوب و‌... بپردازید‌، ما هم به کارِ خودمان‌.

 

 

 

 

پا‌نوشت‌: احتیاجی نیست که بعد از خواندنِ این مطلب‌، خود‌تان را پاک‌سازی کنید‌. مُختار هستید‌.

مثلِ پویِش‌های قبلی کثافاتِ ماندگار نداشت‌.

من بعد از پویِشِ (‌اِسکن‌) ز‌.‌س حالِ بسیار بدی را تجربه کردم‌. بعد از خواندنِ پویشِ قبلی هم خیلی‌ها از من بد‌گویی کردند‌، که البته برای من مهم نیست‌. برخی شلاق‌نخورده بَرده هستند‌. و کاری نمی‌شود کرد‌.

برخی هم حرف‌های عجیب‌غریب می‌زنند به من‌.

این هم می‌شود مثلِ سالِ ۱۳۹۸ و اتفاقاتِ آن که از قبل چیز‌هایی را گفتم‌. در زمانِ وقوعِ اتفاق‌ها هم چیز‌هایی گفتم‌. بار‌ها مسخره‌ام کردند‌. به من توهین کردند‌. بعد هم مجبور شدند حرف و بد‌گویی و قضاوت‌هایشان را پس بگیرند‌. اما من وقت نداشتم که ضایع‌شدنِ آن‌ها را جُبران کنم یا قضاوت‌شان کنم‌. به‌هر‌صورت ماه پشتِ ابر نمی‌مانَد‌.

این هم مثلِ همان‌وقت و بار‌های دیگر و پُست‌های دیگر‌.

 

 

این پویِشِ جدید‌، حالِ مرا ساخت‌.

<3

حالِ خوشِ نشئگی بعد از دیدنِ لطافت‌هایی غیر‌منتظره‌...

 

 

 

 

 

 

#رقصِـآگاهی #رقصآگاهی

#RaghseAgahi #Raghse_Agahi

#آگاهی

#Conciousness

#تناسخـدرمانیـباـرقصـآگاهی

#هاله

#Aura #Ora

#ایلانماسک #ایلانـماسک

#ElonMusk

#تناسخ #تناسخـدرمانی

#Reincarnation #ReBirth #ReincarnatinTherapy

#PastLives #PastLive

 

 

آیه‌. مُژگان عظیمی

رقصِ آگاهی‌:

 

آیه

خواننده‌: مُژگان عَظیمی (‌افغانستانی‌)

ترانه‌: مهدی مُختار‌زاده

پیاده‌سازیِ متن‌: رقصِ آگاهی

 

 

 

گَر تَن بدهی‌، دل ندهی‌، کار خراب است‌؛ چون خوردنِ نوشابه‌، که در جامِ شَراب است‌.

گَر دل بدهی‌، تَن ندهی‌، باز خراب است‌؛ این‌بار نه جام است و نه نوشابه سَراب است‌.

این‌جا به تو از عشق و وَفا هیچ نگویند‌؛ چون دَغدغهٔ مَردمِ این‌شهر‌، حجاب است‌.

تَن را بدهی‌، دل ندهی‌، فرق ندارد‌؛ یک آیه بخوانند‌، گُناهِ تو ثَواب است‌.

 

خریدند تَن‌ات را‌، و بُریدند کَفن‌ات را‌؛ به یک آیه و چند‌سکّه‌، ببستند دهن‌ات را‌.

نه روحی به کار است‌، نه عشقی به بار است‌؛ فقط شهوتِ مَردانه‌، به اَندامِ تو یار است‌.

 

آن‌کَس که زنی را بفروشد پِیِ پِیسه‌؛ حقّ است که روح‌اش تهِ دوزَخ به عذاب است‌.

هر‌جای جهان مرتبهٔ زن بلند است‌؛ در کشورِ من‌، زن مثلِ مِیِّت به حساب است‌.

ای کاش که دَلقک شده بودم‌، نه شاعر‌؛ در کشورِ من‌، ارزشِ انسان به نِقاب است‌.

تَن را بدهی‌، دل ندهی‌، فرق ندارد‌؛ یک آیه بخوانند‌، گُناهِ تو ثَواب است‌.

 

خریدند تَن‌ات را‌، و بُریدند کَفن‌ات را‌؛ به یک آیه و چند‌سکّه‌، ببستند دهن‌ات را‌.

نه روحی به کار است‌، نه عشقی به بار است‌؛ فقط شهوتِ مَردانه‌، به اَندامِ تو یار است‌.

 

 

آن‌کَس که زنی را بفروشد پِیِ پِیسه‌؛ حقّ است که روح‌اش تهِ دوزَخ به عذاب است‌.

هر‌جای جهان مرتبهٔ زن بلند است‌؛ در کشورِ من‌، زن مثلِ مِیِّت به حساب است‌.

ای کاش که دَلقک شده بودم‌، نه شاعر‌؛ در کشورِ من‌، ارزشِ انسان به نِقاب است‌.

تَن را بدهی‌، دل ندهی‌، فرق ندارد‌؛ یک آیه بخوانند‌، گُناهِ تو ثَواب است‌.

 

خریدند تَن‌ات را‌، و بُریدند کَفن‌ات را‌؛ به یک آیه و چند‌سکّه‌، ببستند دهن‌ات را‌.

نه روحی به کار است‌، نه عشقی به بار است‌؛ فقط شهوتِ مَردانه‌، به اَندامِ تو یار است‌.

خریدند تَن‌ات را‌، و بُریدند کَفن‌ات را‌؛ به یک آیه و چند‌سکّه‌، ببستند دهن‌ات را‌.

نه روحی به کار است‌، نه عشقی به بار است‌؛ فقط شهوتِ مَردانه‌، به اَندامِ تو یار است‌.

 

 

شکستند دل‌ات را‌، و غُرور و حُرمت‌ات را‌؛ سُکوت‌ات گرفت از تو‌، تمامِ فرصت‌ات را‌.

به نانی تو راضی شدی و هیچ نگفتی‌؛ همین است که جاهِل زده بر تو‌، همت‌ات را‌.

خریدند تَن‌ات را‌، و بُریدند کَفن‌ات را‌؛ به یک آیه و چند‌سکّه‌، ببستند دهن‌ات را‌.

نه روحی به کار است‌، نه عشقی به بار است‌؛ فقط شهوتِ مَردانه‌، به اَندامِ تو یار است‌.

 

 

 

 

 

 

#مژگانـعظیمی

#MojganAzimi

#آیه

#Ayeh #Aayeh

#رقصِـآگاهی #رقصآگاهی

#RaghseAgahi #Raghse_Agahi

#منـیکـفِمِنیستـهستم

#IAmAFeminist

#فِمِنیسم #فِمِنیست

#Feminism #Feminist

#برابری #برابریـزنـوـمرد

#زنـآزاری #ضدّـزن #مذهب #جنسیتـزدگی #مَردسالاری #نابرابریـجنسیتی #قانونـهایـضدِّـزن #قوانینِـضدِّـزن #خرافهـهایـمذهبی #خرافهـهایـجنسیتی

#انسانیت

#زنـزندگیـآزادی

#WomanLifeFreedom

#افغانستان

#جُنبشـزنانه

#آنیما #بخشـزنانهـوجود

#Anima

#خشمـزنانه #خشمـونوس #ونوس #زهره #ناهید #شوکرا

#Anger #Venus #Zohreh #Nahid #Shukra

#انقلابـزنانه #زنانه #انقلاب

#Feminine #Revolution #FeminineRevolution

#Femminile

#مهساامینی #مهساـامینی

#MahsaAmini

 

بررسیِ خطِّ سِیرِ زندگی‌های ز‌.‌س

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.